من و آوینا و سالگرد ازدواجِ ....
من اعتراض دارم... می خوام بدونم چرا دختر خانم ها همش به ما گل پسرها زور می گن؟؟؟ وقتی میرم خونۀ آوینا به هر چی دست می زنم سریع میاد و ازم میگیره... جالبه که بعدش هم با اون چیزی که گرفته بازی نمیکنه!!! نه تنها از من اسباب بازی هاشو دریغ می کنه، خودش هم باهاشون بازی نمیکنه.... این یه طرف ماجرا... وقتی آوینا جون میاد خونمون، بازم من باید از ترسش یه گوشه بشینم و بهش نزدیک نشم و آوینا خانم تو خونۀ ما هم به شدت جولان میده و برای خودش امپراطوری داره...و مهم تر این که آوینا تنها کسی تو دنیاست که هر چی مامانم از اون نگاه های معروفش بهش می کنه از رو نمیره!! میگی نه خودت ببین.... امروز سالگرد ازدواج مامان و بابای منه.....سالگر...